Pârsig B. Negizeš English Deutsch French P. Rišešenâsih Prevalence
Bongâh n. بنگاه: آژانس agency Agentur agence Dehxodâ   0.0
Hamnehešti n. همنهشتی: تجانس congruence Kongruenz congruence     1.0
Humanik z. هومنیک: انسانی human - - Ϣiki-En   1.0
Jahânsar z. n. جهانسر: جهانیک global global global Ϣiki-En   1.0
Hamnehešt z. همنهشت: متجانس congruent kongruent conforme     1.0
Kâršenâsi n. کارشناسی: لیسانس license Lizenz licence     0.0
Jânsepâr n. جانسپار: فدایی self-sacrificing Aufopferung; Selbstopfer - _Dehxodâ ϢDict-Pâ Ϣiki-En Ϣiki-De   1.0
Mânestegi n. مانستگی: شباهت; همانندی resemblance Ähnlichkeit ressemblance Ϣiki-En _Dehxodâ   1.0
Âsânbar n. آسانبر: آسانسور elevator Aufzug ascenseur     1.0
Âsânrow n. آسانرو: آسانسور elevator Aufzug ascenseur     1.0
Gâhšomâr n. گاهشمار: تقویم

گاهشمار: زمانسنج
calender

clock
Kalander

-
calandre

-


Ϣiki-Pâ Ϣiki-En
  1.0
Jahânsâr n. جهانسار: نگره‌ای که به چند جهانی بودن گیتی میپردازد multiverse; meta-universe Multiversum; Meta-Universum multivers; méta-univers Ϣiki-En Ϣiki-En   1.0
Miyânsâr b. میانسار: بینابین; وسط interspace; interstice; zwischenraum -   میانسار, همچون رُخسار, کوهسار و تاپا.

~مهربد
1.0
Zamânsanj n. زمانسنج: تایمر chronometer; timer Zeitschaltuhr - Ϣiki-Pâ Ϣiki-De _Dehxodâ Ϣiki-En Ϣiki-En   1.0
Yegânestan -> yegân k. یگانستن: یک ساختن; ریزگان را کلان کردن to unify vereinheitlichen unifier ⚕Heydari   1.0
Poštyâr n. پشتیار: اسپانسر sponsor Sponsor parrainer     1.0
Gerânsangi n. گرانسنگی: ( مزدائیک) مانند گرانسنگی بیکرانگی cardinality Kardinalität cardinalite     1.0
Abarmard n. ابرمرد: ابرانسان overman Übermensch surhomme     1.0
Abarhuman n. ابره‌ومن: ابرانسان

ابره‌ومن: ابرانسان
superhuman

superhuman
übermenschlich

Übermensch
surhumain

surhumain


Ϣiki-En
  1.0
Divânestan -> divân k. دیوانستن: تدوین کردن to codify kodifizieren - Ϣiki-En   1.0
Bimârbar n. بیماربر: آمبولانس ambulance Krankenwagen ambulance     1.0
Dânâk   داناک: دانسته‌ها knowledge Wissen connaissance Ϣiki-En   1.0
Miyânsadegân z. n. میانسدگان: قرون وسطی middle ages; medieval period Mittelalter moyen age Ϣiki-De Ϣiki-En Ϣiki-En   1.0
Baxtâvari n. بختاوری: خوش شانسی be lucky Glück haben - Ϣiki-De   1.0
Goftmânestan
Human n. هومن: انسان; آدم human Mensch humain   هو+منش —> هومن ~مهربد 1.0
Humanvâre n. هومنواره: انسان‌نُما humanoid humanoiden humanoïde Ϣiki-En   1.0
Farmânsâlâr z. n. فرمانسالار: ولی امر authority - -     1.0
Virtavânestan -> virtavân k. ویرتوانستن: مجازی ساختن; مجازی‌سازی کردن to virtualize virtualisieren virtualiser Dehxodâ Not physically existing but made to appear ( in mind/by software)

~مزدک
1.0
Divânsâlâri n. دیوانسالاری: bureaucracy Bürokratie bureaucratie Ϣiki-En _Dehxodâ Ϣiki-Pâ   1.0
Farmânsâlârih n. فرمانسالاری: قدرت و اختیار authority - -     1.0
Afšare n. افشره: عصاره; اسانس extract; essence; abstract - - ϢDict-Pâ Ϣiki-En Ϣiki-En _Dehxodâ   1.0
Poštyâri n. پشتیاری: اسپانسر کردن sponsorship Sponsoring parrainage     1.0
Farmânsâlârân z. فرمانسالاران: اولیاء امر authorities - -     1.0
Disnegâre n. دیسنگاره: دسن (فرانسوی) drawing Zeichnung dessin Ϣiki-De Ϣiki-En دگرسانی دسن و دیزاین در این است که دسن همواره یک drawing بهمراه دارد ولی دیزاین برای خانه و جز انیها یک گذرگاه کلان تر است. از اینرو نگار /نگارش ~مزدک 1.0
Basâmad n. بسامد: فرکانس; تناوب frequency Frequenz la fréquence   بسیار آمدن ~مهربد 1.0
Tarâjensi n. تراجنسی: ترانسکشوالیتی transexuality Transsexualität transexualité Ϣiki-Pâ   1.0
Tavandestan -> tavand k. توندستن: پتانسیل بخشیدن to potentialize potentialisieren potentialiser     1.0
Hastigerây n. هستیگرای: اگزیستانسیالیست existentialist Existentialist existentialiste     1.0
Hastigerâyi n. هستیگرایی: اگزیستانسیالیسم existentialism Existentialismus existentialisme     1.0
Pangân z. پنگان: ساعت; زمانسنج; ساعت آبی [water] clock - - Ϣiki-Pâ _Dehxodâ ϢDict-Pâ   1.0
Žendâr z. n. ژندار: دگرسته‌ی جِندار; همسان با ژاندارمری فرانسوی - - - _Dehxodâ   1.0
Râhdâni n. راهدانی: آگاهی داشتن از راه و رسم چیزی; دانستن راه know-how - - Ϣiki-En _Dehxodâ   1.0
Farforuzân z. فرفروزان: فرشته‌یِ انسان; رب النوع انسان - - - Dehxodâ   1.0
Cedâni   چه‌دانی: دانستن چیزها; دانش از فرهودها know-what - -     1.0
Tavânmâye n. توانمایه: انرژی پتانسیل; گوهره ی توانایی انجام کار potential energy Potentielle Energie - Ϣiki-En   1.0
Cerâdâni n. چرادانی: دانستن چرایی یک چیز; دانش درباره‌یِ چراها know-why - -     1.0
Xandaq n. خندق: - ditch Graben fossé Dehxodâ این واژه را میتوان ساییده‌ی کندک دانست ~Mehrbod 0.0
Tât v. pav. تات: یا امروزین‌تر, داد ity - - Bartholomae Ϣiki-Pâ پسوند dâd/tât در پارسی باستان همان است که اکنون در اسپانیایی یا فرانسه و انگلیسی شده : -te, -ty برای نمونه واژه‌ی اوستایی drava = سالم میباشد، و dravatât = سلامتی است که امروزه شده «درود». (واژه‌نامه‌یِ زبان کهنِ ایرانی از بارتولومی). این پسوند نام‌ساز بوده و نام‌هایِ مادینه میساخته است.

~مزدک
0.0
Sefr n. صفر: zero Null zéro   ریشه واژه صفر چیست؟ عربی‌ست؟ پارسی‌ست؟ یا از زبان دیگری وارد عربی شده و سپس به پارسی آمده؟؟

~Masoud Vosoughfar

فرایافتی از زبان سانسکریت ( سونیا = تهی) از راه دریانوردان به عرب رفته و از عرب به فرنگ، مانند Ziffer/Chiffre/Zero/cipher..

~مزدک
0.0
Kerfe n. کرفه: ثواب good deed; oblation gute Tat bonne action; oblation Dehxodâ نبد پروای کشت و کار و حرفه
گناهان را ندانستند و کرفه
یکایک بر ره بیداد رفته
گناه و کرفه را از یاد رفته .

~زراتشت بهرام پژدو
1.0
Hâmravâ z. هامروا: عرفی common verbreitet commun   هامرای را میتوان بجای "عقل سلیم" و هامروا را میتوان بجای " عرفی = مطابق با عقل سلیم " دانست و بدینسان بجای عـُرف هم " هامروایی"

~مزدک
1.0
Tavânxwâh z. n. توانخواه: معلول disabled; invalid Behindert - Ϣiki-De Ϣiki-En Ϣiki-En دادخواه کسی است که جویای داد است چون آنرا ندارد!
وامخواه هم پول ندارد یاکم دارد
توانخواه هم توان ندارد یاکم دارد و آنرا میجوید
به همین سادکی، از آوردن کم و کاست و بی خودداری کرده ایم و به این آدمها ارج هومنی (انسانی) نهاده ایم ~مزدک
1.0
Vandnegâr n. وندنگار: گراف graph Graph -   وند همان بند و از بستن میاید و اندام یا پیوند ارگانیک را میرساند. برای نمونه در نام تیره های ایرانی، مانند کارن-وند، ( مانند مازیار کارن-وند) یا هم اکنون در نام خاندان های لر و کرد و .. مانند پولادوند و اینها دیده میشود. در واژه های پسوند و پیشوند همان عضو هایی از واژه را میرساند که در پس یا پیش میایند. در نگره گردآیه ها ( مجموعه ها) هم فرایافتی بنام عضو یا همان وند/هموند را داریم و از آنجایی که گراف از پیوند میان هموند های یک گردایه سخن میگوید، میتوان آنرا نگاره ی ویژه ای که گویای وابستگی این وندهاست دانست و کوتاه سخن، بدان وندنگاره گفت.

~مزدک
1.0
Tâfte n. تافته: تافی toffee Toffee caramel au beurre   کارامل = شکر سوخته (فرانسوی)
~مهربد

شکرتافت
تافتن : تاب دادن در آتش
تازه تافی Toffee را هم داریم !
~Masoumeh Hanfizadeh
1.0
Hâmravâi n. هامروایی: عرف common law; custom; practice - -   هامرای را میتوان بجای "عقل سلیم" و هامروا را میتوان بجای " عرفی = مطابق با عقل سلیم " دانست و بدینسان بجای عـُرف هم " هامروایی"

~مزدک
1.0
Bifarhang z. بیفرهنگ: بیشعور brutish; witless - -   کسی که ادب همبودین ندارد و آیین رفتار درست نداند. چم مهادینش همان «حیوان» است که گویا دارای شعور نیست.= نفهم-نادان
از شَعر= دریافتن و دانستن
به پارسی سره میشود: بی‌فرهنگ

~مزدک
0.0
Zâfarrân n. زافران: زعفران saffron Safran safran Ϣiki-En زای(=بچه، جنین) + پرّاننده -> زای پـَــرّان-> زاپـَران-> زافـَران-> زعفران; گــُـلی است كه مردم بدان زاپرّان گفتند چون می دانستند كه خوردن آن، پرّاننده ی زای (ساقط جنین) است. ~بهمن حیدری 1.0
Rahkade n. رهکده: متل motel Motel motel   به متل میشه گفت رهکده
به پانسیون پذیرمان
به «هتل» اونجوری میشه گفت: مِهسرا

~Mazdak
1.0
Mehsarâ n. مهسرا: هتل hotel Hotel un hôtel   به متل میشه
فت رهکده
به پانسیون پذیرمان
به «هتل» اونجوری میشه گفت: مِهسرا

~Mazdak
1.0
... [16 entries omitted]